• وبلاگ : سودابه
  • يادداشت : و عشق.......
  • نظرات : 4 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    آن روز ، در آن گوشه متروک
    آن پنجره ، با پرده تورش
    خورشيد قوي بود و نمي خواست
    آن پرده شود حائل نورش
    ...
    من محو نگاه تو و خورشيد
    گل بود و هوا بود و تب عشق
    دستان من و تو گره مي خورد
    بر گردن هم با طلب عشق
    ...
    زيبايي و دلدادگي و شورو شرر بود
    پروانه و پرواز و نسيم و حرکت بود
    اي کاش خدا قهر نمي کرد ز من و تو
    وان لحظه رويايي ما پر برکت بود
    ...
    آزرده شبي آمد و هنگام جدايي
    رفتي تو از آن روز نديدم گل رويت
    عکسي که نهادي تو به دستان من آنروز
    امروز نوشتم بخدا برسر کويت
    ...
    امروزکه من خيره به عکست...
    پروانه صفت رفته ام از هوش
    ديگر نرسد لحظه ديدار
    با بوسه لب ،گرمي آغوش
    (سلام ابجي نمي خواهي مارابه جمع دوستات اضافه كني)