روزها را که می نوشم...

به بند های گسسته ی زنجیر شوق می رسم!

ریشه های تنم

لحظه ها را خمیازه می کشند!

تا آسمان ضجه بزند این همه بی مهری را........

صدایی هجوم می آورد به مغزم

رها کن

کالبد ناگهان بودن را.

مرده ها به تماشایم می آیند

و لحظه ها همچنان....

خ م ی ا ز ه می کشند

تا خاموش شوم!!!!!!!!!

سودابه






تاریخ : سه شنبه 89/12/3 | 5:30 عصر | نویسنده : سودابه افسر بهادری | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.