دندان به جگر گرفته ،
و ستایشت می کنم
خدای پنهانم !
مضحک معصوم می شوی
وقتی دوستم می داری .
شاید مسیح مصلوب
چونان همیشه به سکوت
نشسته ایی !
ودر آتش یک سیخ کبریت مرا
به نظاره ایستاده ایی !
عادت کردم ....
عادت کردم....
به سیاهی چشمت خیره شوم
وحس یخی عشق را
التماس کنم .
سودابه