من متهم شده به گناهی که هیچ وقت
مظنون به یک نگاه! نگاهی که هیچ وقت
اول قرار بود تمام طول هفته ببینمش....
کم کم به ماه و سال و به گاهی که هیچ وقت
من با خیال او همه جا وعده داشتم
در کوچه ی نبودن و راهی که هیچ وقت
گفتند آتش زده آهم که سوخته....
اما کدام آه...اهی که هیچ وقت!!!!
نفرین نکرده ام به خدا بد گرفته است
گفتم فقط برو به... الهی که هیچ وقت!!!!
تاریخ : یکشنبه 87/5/6 | 2:45 عصر | نویسنده : سودابه افسر بهادری | نظرات ()