شاعر نبودم چشمهایت شاعرم کرد
پیش از تو شعرم را کسی باور نمی کرد
اینجا کسی غیر تو با دل من مهربان نیست
از عاشقی سهمی نبردم جز غم و درد
این شهر بی چشمان تو رمگی ندارد
پاشیده اند از غم به روی چهره ها گرد
از ریشه می خشکد بی تو شعرهایم
در انحصار این فصول ساکت وسرد
سهم کبوتر های عاشق را ندادند
از اسمان از عشق غیر از ماتم و درد
در حسرت چشمان تو میمیرم اخر
یک لحظه با من مهربان تر باش بر گرد
با دستهای خالی اش تا کی بماند
در غربت این کوچه !تنها!مرد شب گرد
بگذار تا یک بار دیگر گفته باشم...
شاعر نبودم چشمهایت شاعرم کرد!!!
«خدابخش صفادل-نیشابور»